یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

یاسمین

تولــــــــــــــدم

        خــــــــــــــــــب رسیدیم به اصل مطلب اگر گفتی چیه ؟ بعلـــــــــــــــــــــــــه تولد مامانی   نمیدونم چرا هر سال تولدم میوفته 12 بهمن   و این همه جشن واسم میگیرن امسالم طبق معمول تولدم 12 بهمن بود و چون باباجون حال نداشت و بابایی میخواس مراقبش باشه با یک هفته تاخیر برام تولد گرفت و روز تولدم فقط ناهار  از بیرون گرفت و هدیه بهم داد و این هفته بابایی مهربون ما رو برد شهر بازی و بعد هم رفتیم کلی غذای خوشمزه خوردیم و به قول نازی نوشابه خوشمزه تر ممنون بابای مهربون خیلی خوش گذشت         ...
18 بهمن 1393

دخملی ها به روایت تصویر

     دخملی ها به روایت تصویر     در حال نیوه (میوه ) شستن       آنایش (آرایش ) کردن اینجا و قیافه حق به جانب گرفتن دعوا نشن     یه شب خوب که رفتیم کوه خضر و بعدم به پیشنهاد من که خیلی وقت بود هوس پیراشکی کرده بودم رفتیم پیراشکی و هات داگ خوردیم          ...
18 بهمن 1393

جمکران

سلام گل یاسم اون وقتها که شما و اجی نبودید من و بابا هر هفته صبح میرفتیم جمکران حالا که شماها خانم شدین ما هم دوباره این کار رو شروع کردیم و عصر جمعه ها میریم جمکران این بار هم زیر بارون رفتیم که کلی صفا داشت       ...
18 بهمن 1393

دخترک شیطونم

  من  دزا پخت بوتونم (من غذا بپزم ) من لباس پوش تونم (من لباس بپوشم ) من باباب حرف تونم (من با بابا حرف بزنم )   این شیرین زبونی های شماس گل دخترم   هر چی رو هم برا من و بابا باشه با عجله میای میگیری میگی بوس کنم حتی ژل موی بابا رو وقتی میبرمت دست و صورتت رو بشوری میگیری دستت و میگی این بابابه ؟ بعد میگی من بوس تونم برا بابابو   اینجا هم داری غذا برام پخت میکنی عسلم           هرچند مریض بودی و نخوردی ازش ولی در یک چشم بهم زدن دیدم پنیر پتزا و سسه که روی صفحه تبلت زد...
10 بهمن 1393

بدون عنوان

  سلام یاسی جونم دختر شیطون و نترس من کم کم شما هم داری بزرگ میشی و خانم تر ولی از شیطونی هات هر چی بگم کم گفتم یعنی فقط بگم کم آوردم در مقابلت توی گوشی و تبلت که دیگه از همه چی سر درمیاری گاهی نازنین میاد سوال داره ازت میپرسه از بس همش گوشی های ما رو میگیری و دیگه تبلت دوس نداری توی خونم همش دنبال یه جای بلندی که بری روش بشینی حتی چهارپاییه دو متری همشم دور و بر گازی و در حال خاموش روشن کردن شعله ای گاز تا آهنگی از تلویزیون یا گوشی ها در بیاد میگی برقصم و شروع میکنی رقصیدن اینجام توی موسسه زبان آبجی صدای سی دی آجی میومد رفته بودی تویی کلاس بقلی که خالی بود و برا خودت میر...
10 بهمن 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین می باشد